یادَت هست
یادَت هست روزهایِ آن همه گناهِ بود با هم ,
بودَن را
یادت هَست
تمامِ ترانه های ِ یواشکی ِ سرودهایِ بوسه
سرودَن را
یادت می آید
عاشقی برای مان یا زود بود و زمان ِ آن نبود
یا دیر شده بود و وقتش رفته بود
یا کودک بودیم و عاشقانه ها بازی های ِ کودکی
یا بزرگ بودیم وُ عشق بازی
کودکی .
برای دوست داشتن ها بچه بودیم و برای ِ مرگ گفتن ها ,
بزرگ !
برای هم را خواستن بچه بودیم وُبرایِ هم را کُشتَن
بزرگ!
برایِ نوشتنِ با خودکار بچه بودیم وُ برایِ گرفتنِ تفنگ
همیشه گفتنِ ایهام ها بهانه بود وُ همیشه سرودَنِ آدمیت ها
جُرم!
یادَت هست ؟
حالا انگار دوباره ضیافتِ بزرگان هوای ِ حوصله شان سر رفته
خیالِ دیدن ِ رقص ها مان را دارند
خیالِ دادنِ دوباره یِ جنگ
دوباره یِ خوب ها
بد ها
زشتها را
دارَند تمامِ کوه ها وُ کوه کن ها را آسمانی می کنند وُ عاشقانه نوشتن ها را
حماسی ِ شروعِ جنگ ها
حالا از آن همه نام ها
نامِ خوب ِ تو را هَم کِش می روَند وَ عاشقانه نوشتن ها را فدای ِ فرصت ِ فردا شان می کنند.
پَس
دوباره سلام
به یک زبان , همان که
نمی دانند را
نمی فهمند را
...
سلام همیشه علاقه ام
حال ِ این روزهایَت کجاست
من خسته ام
خسته وُ پر شوق وُ امید به دیدنِ دیدارِ
امید .
خسته از راه هایِ بی راه یِ
فریب .
خسته از واژه های ِ عجیب
رفت
نمی آید
خیانت
خر نشو
نمان
خسته از نادانیِ خیال , از دروغ های ِ دهان برای ِ دوری ِ ببخش ها
دوستت دارم ها
خسته از سطرهایِ بیهوده یِ سیاه
بیهوده یِ نفرت , نفرین , نمی بخشَم تو را
خسته از حوصله یِ روزمرگی های ِ معتاد
وَ زنده , مانده
زنده به گفتنِ دوستت دارم هنوز
نوشتنِ سلام
حالت چگونه است
به خوابهایی که هنوز دارَم
به عالی خیالی از تو
مانده به اینکه می مانَد عشق
نه در آسمان وهوا
همین جا
همین جا که آغوش ِ تو جاریست در طلوع ِ ماه وُ غروبهایِ خورشید
همین جا که واژه ها تمامِ هم پیاله گیِ هم را صرف می کنند وُ باز تعظیم می شوند به بهترین واژ
به خوش ترین ردیفِ کلام
به آهنگ ترین ترانه , راوی ترین ِ رازِ ماندگاری ِ حروف
از الف تا یِ
.
تو.
پس سلام به
تو
تو عزیز .
افشین
همین اواخر آذر
کنارِ خیالِ تو