حالا تو هی بپرس کجایی
بگو چرا هنوز و این همه , مانده ای
بگو که از کجای ِ کدام خیابان راه افتاده ای , تنهایی
هی بگو کجا به دنبال ِ ترانه خیالَت از من
راه افتا ده ای
هی بگو که می دانَم هرز نیستی اما
هرز می روی
حالا تو هی بگو که بیهوده مانده ای که من
رفته ام .
پَس سلام
سلام هنوزَم
همیشه و هر حال علاقه ام
دارم این روزها راه های ِ رفتنِ تو را طی می کنم
کوچه های ِ رفته بر پاهایَت را
ردیف حرف زدن هایَت را رَچ می کنم و کلام ها را هی موزون و ناموزون می نوازم
مهم نیست که شعر نباشد یا شعور
دارم هی این ترانه دوستت دارم را می نوازم و می خوانم و می نویسم
بعضی به شعر می خوانند
بعضی به فحش
بعضی سلام می دهند , نه به من
به تو
تو عزیز که بانی این گفتگو هستی
دارم از صبح سلام تا غروب ِ خدانگهدار
راهی می شوم
راهی به سمت و سوی ِ خوب تو
به سمت ببین چقدر بودنت خوب است
ببین چقدر تنهایی
جوان است و پیر نمی شود سگ مسٌب هیچ وقت
هیچ گاه بی تو
ببین چقدر درد دارد آفتاب ِ اعلانِ روز و ماهِ مانده در کورسوی ِ تاریکای ِ شب
ببین هنوز حالَم خوب است
خوب است
دروغ نگفته باشم کمی خوب است با خوابی از خیالَت
دردی از دوری و دیواری از دردِ نبودَنت
این روزها می خواهَم به یک طرف راهی شوم
به خواب ِ خوب ِ کودکی
به روزهای ِ بیدار شو بچه , دیر شده مدرسه
به صبح سلام بابا
صبح بخیر مادر
به شبهای ِ خسته از روزهای ِ بازی ِ کودکی
به صبح صبحانه
نانِ تازه
شیر داغ
صمیمیت ی هوای ِ کنار ِ هم بودن
دیگر از هیچ کس نشانِ تو را نمی گیرم
نمی خواهم
از صبح سلام می بینمت تا غروب ِ خدانگهدار
از حوالی شب
کنارِ تو بر پنجره می نشینم تا هیچ کس نتواند
خیالِ خوب ِ تو را
شب را
هر را و هنوز را و همیشه را
تاریک کند
تا هیچ آفتابی جسارتِ تارکی ِ روز را نکند
یادت هست
کورسوی ِ ستاره برای ِ ادامه علاقه کافی است
یادَت هست
عزیز
باید تا صدای گریه نهر راهی شوم
تا صدای ِ برکه بر باد
بر برگ
تا شنیدنِ صدای ِ یک شعر
به هر نام ,
هر شاعر
می خواهم تمامِ راه را پیاده راهی شوم
با تو
با تویی که همیشه ای , هر حال , همه جا
پس سلام
تا بعد
بعدِ دوباره قدم زدنِ با هم
دوباره گفتنِ هم
دوباره من هی بگویَم دوستت دارم
گلم
عشق آم
علاقه ام
فقط تو
چیزی بگو عزیز
بمان و بگو
بگو الاغ
خر
بی شعور
بگو باز چرت نوشتی و پر غلط و غلوط
فقط
افشین صالحی
...