اول برای ِ تو چای می ریزَم
بعد قندان را پُر می کنم از شادی , ازلَب ,
لبخند
بعد برای تو آوازِ کسانِ دورمان را می خوانم
آواز کوکب خانم
ریزعلی
یک یارِ خوب ِ مهربان , دانا و خوش زبان
آواز روزهای ِ آب , بابا
بابا بود , آب بود
بوسه های ِ یواشکی ِ چای باغ بود
بعد برای ِ تو بالشی از رنگ های ِ رویا می آورم
راستی می خوابی یا برویم قدم ؟
دراز می کشی یا
جاده را ناز
به خواب ِ خوب می روی یا خیالی را
راه
بیا بروویم طرفِ بیجار, کنارِ باغ
نزدیک بهار است و کَم کَم موشوم ها هَم سر وُ کله شان پیددا می شَود
_ بگیر این به موهای ِ تو می آید , این یاس ها را هَم درهَمِ شان کن
_ اینجا که نمی شوَد !
_ تو را به جانِ باغ بردار آن سیاه ِ بد ترکیبِ پارچه ای را از موهایَ ت
_آخر..
_آخر که چه , بگذار همه ببینند که دستَم در گیسوان توست
موهایَ ت که باز می شود
باد جان می گیرد
شهر تمیز می شود
آسمان می بارد وُ می ایستد وُ رنگین کمانش ,
در آغوشِ مان می گیرَد
عطر گیسوانِ تو تمام ی باغ را مست می کند وُ گلها را می رقصاند
دستهایَ م می رود
از مویی به مویی دیگر
از نخی به تاری وُ از تاری به حجمِ عظیمی از دوست داشتن
درختان تعظیم می کنند و برگهاشان را می رقصانند و ُ همان دَم
شکوفه می کنند
آسمان ابرَش را صدا می زند وُ بَر تو سایه می کند , مبادا بسوزد اندکی از روی ی موی ِ تو
حالا رو برویِ من ایستاده ای وُ موهایَ ت رها در باد است
انگار نگاه همه دنیا ,
تویی
خسته نشوی گُلَم ,
علاقه اَم
می خواهی برای ِ تو آب از چاه قدیمی آورم ؟
همان که می گفتی چای را باید با این آب دَم کرد وُ بعد...
یادَت می آید بعد را ؟
چقدر تمامِ آن روز وُ روزهای ِ بعد را شاد بودَم
چقدر چای به یاد همان روز و ُ همان لحنِ کلامت نوشیدم
چقدر همیشه می گفتم چای را باید با آب آنجا دَم کرد
چقدر دَلم برای ِ آن طعم تنگ شده است
طعمی که طعمِ لبانِ تو را می داد
چایی که طعمِ روزانِ بات بودن را
دَمی دیرجوشی که حاصلِ یک دوست داشتنِ ساده بود
یک بیقراری ِ دوست داشتنی
طعمش همان است , به جان باد قسم
بادی که عطر تو را می پاشید قسم
اگر که بیایی
طعمش همان است , همان که همان روز گفتی
یادت هست
" چای را باید با این آب دَم کرد و با تو نوشید "
حالا بخواب , خسته ای :
لالایی کن گلم عشقم
همیشه با توهم مشقم
لالایی کُن , عجب جایی ست
کنارِ تو چه غوغایی ایست
لالایی کُن همه خواب اَند
ولی با چَشم هایِ هیز , می خوابند
لالایی کُن , من اینجایَ م , اینجایَم
نمی خوابَی , برایَت چای می آرَم
افشین صالحی