چند سال باید عرضه یِ نداشتن ِ تو را حرف بخورَم
چند سال ,
گریه یِ نبودَنت را طعمِ قهویِ تلخ
ندیدنت را ترانه یِ کرانه هایِ سایه ,
گوشه هایِ تار و ُ تاریک هَر دَمِ
بهانه
کاری بکن گُلَم
لبخندَم
گوشه ای از شالَت را بیرون بده , دستی از حصار بالا ببر
یا نه اصلن با مَن حرف بزن از هر کجای ِ جهان که بازگشته اِی ,
به بازی
قرار یک قایم باشک بود
حالا کمی طول کشیده انگار
کمی فریب ِ جنگل هایِ جنگ را خوردیم
فریب آرزهایی که نداشتیم , نمی خواستیم
فریب روزهای بیهوده یِ بهترِ بی هَم بودن را
آوازهای از دور شنیدن را
فریب رنگهایی که یادم برد , که اینجا
خانه یِ ماست
من هَم تازه آمده اَم
به درخت هایِ شکوفه یِ آلوچه
به میوه های ِ نارنج
به عطرِ جاندارِ برنج
به تازه گی ِ دوباره یِ چای
آخ چای
بنشین برایَت یکی بیاورَم
از باغ
که تازه روییده اَند و تازه اَند
عطر دارند بهتر از هر شراب
مستی اِی عین بوسه ای برلبانِ آب
وقتِ شنا در رودخانه ها
قتی که پایَت لیز می خرَد وُ مَن
منتظرِ همین بهانه برا در آغوش گرفتنت .
اینجا هوا اردی بهشت شده است
همان فصل ِ شروع عاشقی ها
همان فصلِ انتشارِ عطرها
همان که پُر است از باران ها
همان فصلِ عجیبِ ترانه ها , شورها
هوایِ همیشه یِ همه جور
هَم کاپشن می شوَد پوشید هَم زیر پوشی نازنین
تنها وقتی که هیچ کس به چتر نمی خندد
راستی دیشب حیاط به تو سلام رساند
باغچه هوای ِ تو را کرده
هی زور می زند شبیه تو بروید , گُل دَهد
دیوار ها هَم دلتنگ بودند
حالا حالَم خوب نیست
تازه آمده اَم وُ خانه پُر از دلتنگی است
باید برای ِ شان از تو بگویَم
برای ِ حیاط از عطرِ پاهایت
برای دیوار ها چند عکس بگذارم
برای ِ پنجره از شکوه دیدنت
وَ..
تا بعد عزیز
تا بعد
حالا که خانه اَم زودتر برایَت می گویَم
همین
...
افشین صالحی
بیست و ُ هشتِ همین اردی بهشت
تازه