سلام
سلام همیشه جان ,
حالَت چگونه است در این روزهایِ اینگونه یِ , نبودن هایَت
دیدَم اردی بهشت شده است و ُ هنوز هَم نیامده اِی
هنوز هَم نیستی
دیشب هَم که خوابَت را ندیدَم
شبِ قبل را هَم
گفتم شاید بارانِ بهار بندَت کرده است وُ راه رسیدن را آب
گفتم شاید نیامدن دلیلِ خوبی باشد برایِ دو باره سلام
دوباره دوستت دارَم
برای اینکه بگویَم ,
بهار به اردی بهشتَش رسیده است
ماهِ شکوفه هایِ همه , همه چی
ماهِ عجیبِ بی تکرار
هَم چای جوانه یِ ناز می زند , هَم آلوچه
شکوفه یِ سپید
هَم بنفشه در هَرچه , می رویَد
هَم موُشوم هایِ کوچَک پُر ناز می شود
عطر می شوِد بَر باغ
ماهِ تازه نارنج هاست , ماه خواب هایِ هی , تو
ماه فصلِ , دوری ها
ماه فاصله بعید ها , نمی آیی ها
ماهِ نیک ِ جوانه هایِ تازه یِ ناز
رقصِ شکوفه ها به هرچه آواز
دیدَم نیامدی گفتم سری به خالیِ این همه ماه ِ بیخیال بزنم
راستی گفتم , سلام ؟
گفتم که دوستت دارَم ,
مُدام ؟
گفتم که اگر نباشی هی بیدارَم وُ بی خوابی هایِ تو را
کابوس می بینَم ؟
گفتم که دوستت دارَم ؟
نه ,
حتمن نگفته اَم عزیز
آخر تازه امروز اردی بهشت شده است وُ واژه ها از شوکِ ابتدایِ بهار در آمده اند
تازه , زمین سبز شده است
آبی
رنگی اَبدی عجیب !
می روَم برای ِ تو چای بیارم
تو بنشین
تا دوباره بیایَم
تا دوباره بگویَم
این ابتدایِ ماهِ ناز است
راستی کم رنگ بریزم یا...
افشین صالحی
...