دیر آمدی عزیز
دیر آمدی !
اگر که چند سطر زودتر آمده بودی همین گوشه یِ سلام نشسته بود
همین نقطه ,
سَرِ خط
داشت برایِ خود از تو می گفت
اینکه رویاهایَش
با تو را دیدَن , آغاز می شوَد وُ دنیایَش هَم
شاد
می گفت اول برایِ تو چای می ریزَد
بعد قند را برایِ شیرینایِ لبَت تعارف می کند
برایِ خود از روزهایِ قدم زدن وُ شب هایِ تماشایِ راه می گفت
تماشایِ برکه ها
باغ ها , بیجارها
دیر آمدی
اگر فقط یک نفس زودتر می آمدی
لبَش را می دیدی
وَ عاشقانه بوسه ای را که سالهای ِ سال برایِ تو نگاه داشته بود
آغوشی که پَسِ سال ها برای ِ خوابِ خوب ِ تو بازبود
تنی که تمامِ خود را تعلقِ به تو کرده بود
اگر یک قدَم ,
فقط یک قدم زودتر می آمدی
شاعر تمامِ عاشقاشقانه هایِ
" تو "را می دیدی
عاشقِ تمامِ شعر هایِ تو را
جاریِ " تو " در همیشه یِ دوست داشتَنَش را
وَ کسی را که برایِ تو زنده بود , می نوشت وُ می خواند
دلتنگ بود ,اما
شاد هَم بود
خسته بود اما
امید ِ دیدنِ تو همیشه ,
همراهَش بود
همین پیش ِ پایِ تو خدا را
برایِ تمامِ آرزوهایَت آورده بود
آورده بود که خود بگویی آنچه را که کودکیَت ,
آرزو داشت
بگویی آنچه را که در همه یِ سالهایِ سال زیستنَت دوست داشتیوُ
نداشتی
می خواست برایِ تو تمامِ آرزوها ی ِ محال , ممکن
وَ تمامِ رویاهایِ نرسیده ,
رسیده شود
می خواست تو را به آنچه که نداشتی رهنمون شود وُ تو را
برایِ تمامِ آنچه که داری
پرستِش کند
تو نیامَدی وُ او رفت
وقتی که خود از غروب هایِ خیالَش می گفت
از خواب هایِ همیشه اَش
از حضورِ تو در همه جا وُ همه لحظه هایِ زیستنَش
داشت برایِ خود از زیبایی های ِ تو می گفت
از هیجان وُ لرزشی که حتا
وقتی که به تو فکر هَم می کند ,
می گیرَد
تو دیر آمدی وُ او خودَش را نبخشد
تو دیر آمدی وُ هِی از تو عذر می خواست
می گفت مرا ببخش که در خواب ,
بوسه هایِ تو را دیدم
مرا ببخش که تو را خواب دیدَموُ بوسیدَم
مرا ببخش که نامِ تو را عاشقانه ای کردَم بلندوُ باشکوهوُ بزرگ
ببخش که نامَت را برایِ همیشه یِ دنیا فریاد زدَم
باصدایِ بلند
با بلند ترین ِ آوازها , بهترینِ آواها
اگر فقط یک نفس , یک دم هَم شدُه تردیدِ آمدن را کنار می گذاشتی
اگر به اندازه یِ کوتاهیِ وقت هایِ شادِ زندگی ,
بیایی را
دِل دِل نمی کردی
می دیدی
می دیدی پَس ِ این همه سال , این همه جنگ ,
آشتی
پَسِ تمامِ قهرها , روزهای ِ آفتابوُ شب هایِ ماه
می دیدی کسی را
که متظرِ تو بودوُ پایِ انتطارَش زیست , پیر شُد
وَ دیر کردیوُ با خودَ
مُرد...
افشین صالحی
...