Mohamad Lssc
عزیز
سلام
رفیق آشنای و ُ نا آشنای ِ مَن
نگران نباش
این روزها هَم تمام می شَود
به ما هَم نرسَد می روَد امید که روزَنی به سوی ِ کودک ِ فردا مان شوَد
می دانَم دلت از این حرفهایِ الکی ,
پُر است
از این همه بوته های ِ سوخته یِ چای
از این همه شکوفه هایِ نارَسِ ریخته یِ بی هوده
از آن همه شکوفه هایِ رسیده یِ هَرز
می دانَم تو هَم
دلَت برایِ دوت داشتن هایِ مُدام تنگ شُده است
برایِ گفتنِ گاهی سلام
حالِ شما ؟
راستی امروز را کجایِ ترانه ها می رقصید ,
بچه ها !
می دانَم دلَت برایِ راهی به سمتِ شمال تنگ شُده است
راهی در جنوبی ترین نقطه یِ آسمان
راهی که هر کجا باشَد
سمتی به سویِ مهربانی دنیا قرار گیرد
راهی به سویِ عدالَت خدا
یه جایی به سمت ِ همان سلام
حالِ امروز شما چگو نه است ؟
می دانی
دلَم هوایِ حرف هایِ خوب را کرده است
هوایِ بوسیدن هایِ مُدامِ دستهایی که هَم را عبور می دَهند از عرضِ خیابان هایِ شلوغ
هوایِ روزهایی را که تمامِ دردِ زمین
مشق هایِ زیادِ ما بود
نگران نباش رفیق
مَن خوبَم
تو هَم خوبی
این خواب هَم تمام می شوَد
بیدار می شویم وُ آفتاب روشنِ فردا را جشن می گیریم
حتا اگر نباشیم
بَر قبر ها مان شمع هایِ روشن فردا را
فوت خواهیم کرد
تا بعد
تا بعدی که هَم را ببینیم , شاید
وقتی که شکوفه ها بر آسمان ترانه شود وُ دردها ی همه
چال
تقصیرِ ما نبود
هر عاشقانه اِی یک جا تمام می شود
یا نه
فدایِ فرصت ِ روزهایِ روشنِ
فردا می شوَد
مراقب خودَت باش
تو هَم
افشین صالحی
...