سلام علاقه جان
نگران نباش
دارَم فراموشَت می کنم
حالا فقط گاهی وقتها به تو فکرمی کنم
بعضی وقتهایِ ساده یِ بی قرار
بعضی وقتهایی که تنهایی همه چیز مرا می گیرد
وقتهایی که بغضی بی قرار شانه هایی برایِ هق هقِ ترانه هایِ گریه می خواهَد
ساعت هایِ اولِ بیداری
یا وقتی که می خواهَم به خواب بروَم
گاه گاهی که هوایِ قدم زدنهایِ مدام را می کنم
هوایِ بیداریِ شب ها را
شنیدنِ صدایِ ستاره گان وُ دیدنِ حسادتِ ماه را تا
صبح زودِ خورشیدی را
هوس می کنم !
نگران مَن نباش گلَم
همیشه اَم
خیالَکِ شیرینَم
حالا فقط همین وقتهایی معمولیِ روز
همین لحظه هایِ الکیِ شب هایِ بدونِ تو
همین وقت هایی بیهوده یی که تو نیستی ,
نمی گذرد
مثلَن همین دیروز فراموشَت کردَم
داشتَم می نوشتم صفحاتی از صدایِ عطر نارنج را
تو که می دانی شکوفه ها چه صدایِ نازی دارَند
چقدر عالی گوشه هایِ باغ را می خوانند وُ تو را
صدا می زنند
تمامِ صفحه اَم پُر از تو شد
دوباره فراموشت کردَم
رنگهایَم را صدا زدَم
سبز را از باغِ چای گرفتم وُزرد را از آفتابِ آسمان
آبی را از هوا وُ سیاه را از بختِ شومِ بی تو اَم
چشمهایِ تو با صدایِ بهار در هَم شد
دلَم گرفت
اما نگران نباش
گفتم که حالا کمتر به تو فکر می کنم
فقط گاهی
مثلِ وقت هایی که هوایِ قدم زدن در شب های ِ نارنجیِ شمال را می کنَم
یه هوایِ آب تنی در رودخانه یا شنا در دریا را
در فصلی که هوسِ قدم زدن در برگ ریزِ رنگ رنگِ برگ ها را دارَم
یا ساختِ آدمِ برفیِ بینوا را
وقتی که آفتاب روشن می کند دنیا را یا می روَد و ماه می تابَد
هر جا را
غیرِ همین وقت هایِ اندک
فراموشت کرده اَم
مراقب خودَت باش
نگران ِ من هَم نباش
گفتم که
زیاد به تو فکر ...
می کنم !
افشین صالحی
...