لعنت به زلزله،
به مرگ
به آوار ...امید که دردِ عزیزان آذری مان کم شود
***
می دانی به مرگ پوزخند زدن یعنی چه؟
حوصله هیچ را نداشتن
حوصله روز را ووُ شب را
اصلن می دانی حوصله تو را هم نداشتن یعنی چه ؟
این روزها چنیناَم
دلگیر وُ دلخور وُ غمین
دلگیر از این همه آوار
از این همه مرگ
حالا مرگ هم مسخره شده
روزهایی بود که از مرگ عزیز، دوست
یا هم کلاسی وُ هم شهریاِی دور حتا،
روزها و ساعات زیادی را بغض داشتیم وُ حالمان درهم بود
حالا اما نه
آنقدر مرگ داریم که یک پا خودمان هر روز می میریم
آنقدر مرگ می بینیم که ..
خوشا به حالش رفت
خوش به حالش مُرد
خوش به ....
وَ این تلخ ترین
وَ زشت ترین صورت ِ این روزهاست
که عادت کرده ایم به مرگ هم، به نبود و نیست شدن هَم
به این که کسی می میرد وُ ما به راحتی از کنار ِ آن می گذریم
که خود سال ها
مرده ایم
تو هم حالا نیا
دارم می میرم
حوصله تو را هم ندارم...
آوار چرا؟
ما که داشتیم از خوشی می مردیم
افشین صالحی
...