آرشیو
»
بهار 96
»
بهمن95
»
آبان 95
»
خرداد95
»
اردیبهشت 95
»
مهر 94
»
مرداد94
»
فروردین ۱۳۹۴
»
دی ۱۳۹۳
»
آبان ۱۳۹۳
»
شهریور ۱۳۹۳
»
خرداد ۱۳۹۳
»
اردیبهشت ۱۳۹۳
»
فروردین ۱۳۹۳
»
اسفند ۱۳۹۲
»
بهمن ۱۳۹۲
»
دی ۱۳۹۲
»
آذر ۱۳۹۲
»
آبان ۱۳۹۲
»
مهر ۱۳۹۲
»
شهریور ۱۳۹۲
»
مرداد ۱۳۹۲
»
تیر ۱۳۹۲
»
خرداد ۱۳۹۲
»
اردیبهشت ۱۳۹۲
»
فروردین ۱۳۹۲
»
اسفند ۱۳۹۱
»
بهمن ۱۳۹۱
»
دی ۱۳۹۱
»
آذر ۱۳۹۱
»
آبان ۱۳۹۱
»
مهر ۱۳۹۱
»
شهریور ۱۳۹۱
»
مرداد ۱۳۹۱
»
تیر ۱۳۹۱
»
خرداد ۱۳۹۱
»
اردیبهشت ۱۳۹۱
»
فروردین ۱۳۹۱
»
اسفند ۱۳۹۰
»
بهمن ۱۳۹۰
»
دی ۱۳۹۰
»
آذر ۱۳۹۰
»
آبان ۱۳۹۰
پیوندهای مفید
» فیس بوک افشین صالحی
» اینستاگرام افشین صالحی
» کانال تلگرام افشین صالحی
» مهر نوروز
نظرسنجی
»»
آمار بازدید
بازدید امروز :
36
بازدید دیروز :
56
بازدید کـــل :
61817
صفحه نخست
درباره من
گالری
مناسبتها
صدا
تماس با من
ورود به سامانه
نباشی آب میشم
اول برای ِ تو چای میریزَم
بعد قندان را پُر می کنم از شادی وُ لَبِ لبخندت
بعد برای تو آوازِ کسانِ دورمان را میخوانم
آواز کوکب خانم
ریزعلی
یک یارِ خوب ِ مهربان , دانا و خوش زبان
آواز روزهای ِ آب _ بابا
بابا بود
آب بود
بوسه هایِ یواشکی ِ چای باغ بود
خیلی خوب بود!
بعد ؛
بالشی از رنگ های ِ رویا می آورم
راستی تو خوابت نمیآید!
میخواهی برویم قدم بزنیم
در راه بخوابیم
دراز بکشیم
بگو
میخواهی دراز بکشی یا
جاده را
ناز
به خواب ِ خوب می روی یا خیالِ خواب را
راه
بیا بروویم طرفِ بیجار, کنارِ باغ
نزدیک بهار است و کَم کَم موشوم ها هَم سر وُ کله شان پیدا می شَود
میدانم پاییز تازه رفته است اما
تو باشی
زمستان که عمری ندارد
سرما که طول ندارد
عمرش آدم برفیست
وای!
نباشی آب میشوم
_ بگیر این به موهای ِ تو می آید , این یاسها را هَم درهَمِ کن
_ اینجا که نمیشود!
_ تو را به جانِ باغ بردار آن سیاه ِ بد ترکیبِ پارچه ای را از موهایَ ت
_آخر..
_آخر که چه , بگذار همه ببینند که دستَم در گیسوان توست
موهایَت که باز میشود
باد جان میگیرد
شهر تمیز میشود
آسمان می بارد وُ می ایستد وُ رنگین کمانش ,
در آغوشِ مان،
آرام می گیرَد
عطر گیسوانِ تو تمامِ باغ را یکجا مست می کند وُ
گلها را می رقصاند
دستهایَم دستنهایَم دستهایِ من
دست ِ خودم نیست می رَوَد
از مویی به مویی دیگر
از نخی به تاری وُ از تاری به حجمِ عظیمی از دوست داشتنَت
درختان تعظیم می کنند و برگهاشان را می رقصانند و ُ همان دَم
شکوفه می کنند
آسمان ابرَش را صدا می زند وُ بَر تو سایه می کند , مبادا بسوزد اندکی از روی ی موی ِ تو
حالا رو برویِ من ایستاده ای وُ موهایَ ت رها در باد است
حالا نگاه همه دنیا
تویی
خسته نشوی گُلَم !
علاقه اَم
شیرینَم
می خواهی برای ِ تو از چاه قدیمی آب بیاورم
همان که می گفتی چای را باید با آن دَم کرد وُ بعد...
یادَت می آید...
بعد را ؟!
چهقدر تمامِ آن روز وُ روزهای ِ بعد را شاد بودَم
چهقدر چای به یاد همان روز و ُ همان لحنِ کلامت نوشیدم
چهقدر همیشه می گفتم چای را باید با آب آنجا دَم کرد
چهقدر دَلم برای ِ آن طعم تنگ شده است!
طعمی که طعمِ لبانِ تو بود
چایی که طعمِ روزانِ باتو بود
دم کردنِ رفع خستهگی هایِ تو
دَمی دیرجوشی که حاصلِ یک دوست داشتنِ ساده بود
یک بیقراری ِ دوست داشتنی
طعمَش همآن است، به جان باد قسم
همآن بادی که عطر تو را می پاشد
قسم به همان که عطر ِ توست
بیا!
یادت هست
" چای را باید با این آب دَم کرد و با تو نوشید "
حالا بخواب , خسته ای :
لالایی کن گلم ،
خوبم!
لالایی کُن , عجب جاییست
کنارِ تو چه غوغاییست!
لالایی کُن همه خوابَند
ولی با چَشم هایی هیز ، میخوابند
لالایی کُن , من اینجایَ م
برایَت خوابهایِ خوب می آرم
( از همینجوریه
ا؛
توویِ زمستون یه سالی
همینجوری ! )
افشین صالحی
...
تاریخ انتشار: ۱۷اردیبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۶:۵۳ PM
تعداد بازدید: 1073
نظرات کاربران
نام و نام خانوادگی :
*
ایمیل :
نظر شما :
*
کد امنیتی :
*
Copyright © 2025 afshinsalehi.com. All rights reserved
Powered By :
Mahyanet.com