ای جان!
علاقهجانِ من عاشق شُده
ایوای!
عاشقِ من نشده
):
حالا باید بروم تفنگ بگیرم وُ هر دو را بکشم
که بعد بگویند خاک بر سرِ قاتلِ بیرحمت
یا اسید بخرم بپاشم به صورتِ علاقه
که بعد به من بگویند بی شرفِ عوضی
یا نه!
اصن برایشان جشن بگیرم
برقصم
شادباشم وُ
بعد بمیرم کهبعد به تو بگویند
خاک بر سر ِ خیانت کارَت
دلخور نباش
بیا!
اینها که تقصیری ندارند
مقصر ماییم که از حرف ِ مفت میترسیم
باور کن خیلی از حرفها از همیجوریهاست
همینجوریهایِ بیخودی
الکی
همینجوریهایی که بگویند ما هم آدمیم
نظر داریم
دلخور نشو علاقهیِ عزیز
اینها هیچی توو دلِشان نیست
اینجا برایِ عاشقانهها
همه قلدرند!
کلی نظرهایِ سازنده دارند
کلی جرات وُ جسارت
تازه یک فحشهایی بلدند که ...
فحش نده؛
گناه دارند!
دلت براشان بسوزد
بَرا کسانی که جورِ تمامِ نداشتههاشان را در عاشقانههامان غُر میزنند
زورشان نمیرسد شادیِ خود را بگیرند
به شادیِ ما بَد میگویند
باور کن آنها همانهایی خواهند بود که در خندههامان خواهند رقصید
همانهایی که میگویند چهقدر بههم میآید
بفرمایید چایی را مهمانِ ما باشید
دلخور نباش عزیزِ قشنگ
علاقهیِ ناز
دلخور که میشوی، بد میبینی
بَدِ لعنتی بَد میپیچَد!
از آنکه آزارت داده شروع میشود
وَ به آنکه دوست داری میرسد
بَد ماییم،
که هم را کم دوست داریم!
بیا علاقهیِ خوبم
همیشه اینجا این حرفها هست
دوستت دارم
زیاد.
افشین صالحی
...