چند بار بگویم که دوستت دارم
به چند نفر
به چند تن
تا یکی تو باشی؟!
تا یکی بیاد به تو بگوید،
خاک بر سرِ هر دوتان!
چند سال را عاشق باشم
چند باغ را دِق
بگو
چیزی بگو
هر آنچه باشد
مثلن بگو که تقصر خودت بود
بگو که خودت بد کردی
بگو خود گذاشتی بروم
بگو بگو بگو
آنقدر که تو هَم خسته شوی وُ
کلی آغوش تعارف خستهگیت شود وُ
تو
مرا بخواهی!
مثلِ من؛
که خسته ام
دلَم تو را میخواهد
شانه هایم تو را میخواهد
لبم تو را میخواهد
تندهایم
فحشهایم
الاغ وُ خر وُ احمق گفتنهایم هم،
تو را می خواهد!
چند بار چند تن را چند جا ببینم
که بفهمم تو نیستی!
چند بار میخواهی؛
ادایِ بیهوده در بیاورم
ادایِ الکی هایِ آلوده
ادایِ خیانتهایِ طولانی
خبطهایِ بیخودی
که بدانی،
دوستت دارم خره!
:)
بیشتر از هَروقتِ هَرِ همیشه
بیشتر از حالِ هِیِ هروقت.
راستی،
سلام
علاقهیِ خوبم
خیلی دوستت دارم.
چند بار، چهقدر دوست داشته باشم
تا یکبار تو باشی؟!
افشین صالحی
...