داشتم تو را میدیدم
به تو سلام میکردم
با تو
حال میکردم
داشتی تو رد میشدی
هوا ترافیک بود وُ
خواب
خلوت بود
تو رد میشدی وُ
خلوت شده بود
-سلام علاقه بیا بیرون برویم
اینجا هوا شلوغ است وُ
خواب،
خلوت
-نه میترسم!
-ایبابا
بیخیال
علاقهیِ دل نازکِ قشنگ
خیال که ترس ندارد
انگار حواست نیست، ما
هر دو
خوابیم
داریم هم را خواب میبینیم
باور کن هنوز برایِ خواب جرمی تعریف نشده وُ
ذنی
راهییِ زندان
نشده
باور کن اینخواب تمامی مالِ ماست
من هرچند میتوانم علاقه بگویم
تو،
هرچه
جانم
من هرچند صدایت کنم وُ
تو
هراندازه جواب ندهی وُ
من دلم تنگ شود وُ تو بگویی
هو...وی چته؟
چرا هوار می زنی
باور کن این خواب ماهست علاقهیِ قشنگ!
دستِ هیچ به او نمیرسد
میدانی!
تو که غریبه نیستی
علاقهیِ من و خوابِ علاقهام هستی
من،
میترسم
اینروزها از هی نبودنهایِ تو میترسم
از هی همه از تو گفتنها و حرفهایِ مرا برایِ تو نوشتن
از خوابهایِ یهویییِ الکی
از کابوسهایِ بیخستهگی
من از هیها و هویهایِ الکی وُ
های هیهایِ بیهوده
از بلواهایی که دیدنت را کابوس میکنند وُ
خواب را
زهرمار
از هراندازه در هروقت و هرموقع و هرجایِ هرچه
ندیدنت
من از دوست نداشتنت میترسم
نگران نباش علاقهیِ قشنگم
اینخوابِ ماهست
دستِ کسی به او نمیرسد
خواب که پس ندارد علاقهیِ خوب
پیشش هم شامِ چی خورده است وُ
مهمانِ
نداشته است
این خوابِ قشنگِ ماهست
خوابِ من
وَ تو
علاقهیِ خوابم
دوباره تو را خواب میبینم
افشین صالحی
...