آرامم!
دارم بهخیالِ تو راه میروم
بهحالِ تو قدم میزنم
دارم برایِ تو چای میریزم
کم رنگ وُ
استکان باریک
پر رنگ وُ
شکسته قلم
شکسته قلب
دارم برایِ تو قشنگ چای میریزم
دارم برایِ تو خواب میبینم
خوابی خوب
خوابی خوش
خوابی پر از چشمهایِ قشنگِ تو!
صدایِ جانَم گفتنِ تووُ
برایِ تو مُردنِ،
من!
آرامم،
بهخوابی پراز خیلی دوستت دارم!
پر از کجا بودی
پر از سلام دلم برایِ تو تنگ شده است
کنارِ تو حرف میزنم
چای میریزم
تنَت را بو میکنم وُ
لبت را میبوسم
دستت را میگیرم و بهسمتِ پاییز قدم میزنم وُ
دل، بهدریا میزنم
میریزم
وَ به تو سلام میکنم
سلام علاقهیِ خوبم
علاقه جانِ من
من به خیالِ تو
آرامم.
بهگاهی لبخند زدنهایِ تو
بهگاهی سری بهمن زدنهایَت
به هی به تو سلام دادن و هی نگاهِ تو را جواب داشتن
آرامم
به دوستت دارمها را،
زیاد
به بیا ببینمتها را،
امید
به خوب عاشقَت بودن وُ
برایِ تو خوب زنده بودن،
میدانی؛
من سالهاست به دوست داشتنِ تو آرامم.
افشین صالحی
...