از ابتدا با خود عهد کرده بودم، اینجا آنلاین بنویسم ( البته غیرِ تکراریها )
وَ من هنوز همانَم
پس غلطهایِ املایی و انشایی و... هر گونه بد نویسی رو به تندییِ نوشتن و کمدانییِ من
ببخشید!
همین روزِ اولِ مدرسه در مهرماهِ 92
افشین صالحی
...
سلام علاقهیِ خوبم
علاقه جانِ من
-بُدو دیر شد!
من حالم شبیه همین روزِ اولِ مدرسه است
همان آب، همان بابا
همان آبی که در همهجایِ دنیا زمین گرم میشود و دارد بالا میآید وُ
اینجا دریاچهمان را نمک میکند!
همان نانی که کم شد و گران شد و بابا
دست بلند کرد و راهییِ
زندان شد(!) اما،
خوشحال بود
آخر رُزِ روزِ اول مدرسه دلبندش بود وُ
زنگها را که شنید، خندید
حالم شبیه حالِ همان لحظهیِ چکشیست که سه بار نواخته میشود
سه مثلِ سه حرفِ همه
مثلِ آغاز و میان وُ
پایانِ ارسطو
مثلِ گذشته، حال، آینده!
امروز روز زنگِ مدرسه بود
وقتی سهبار سلام گفت
خوش آمد داد
سه،مثلِ سه خوبی که خانه میشود
پدر که نان داد
مادر که نان را بر سفره نهاد
وَ مایی که بر سفره نشستیم وُ
مدرسه رفتیم.
امرز روز تولدِ مدرسه بود
روزِ حیاتِ کیف، کتاب
روزِ تنفسِ حیاط، در زنگهایِ تفریح
امروز روزِ مرگِ جهل بود
روز تولد، حیات، مرگ
-بدو دیر شد زنگ خوورد
دوتا زده است فقط یکی مانده
مبادا دیر برسیم، بعد گفتار نیک را نصفه بشنویم وُ
پندار نیک را نصفه یاد بگیریم و با کردارِ نانیکِمان،
هم را آزار دهیم
-صب کُن دارم میآم
باید برایِ تو هم لقمه بگیرم
تو که حواسِت نیست!
فقط صدایِ زنگ و به وقت بودنَت،
مهم است!
مشقهاِ تمیز داشتن وُ
قشنگ راه رفتن و قشنگِ کلاس بودن
که هی همه بگوویند، هــای
این علاقه چهقدر منظم است!
[ای جان! چه حالی میکنم وقتی همه از تو تعریف میکنند،
دروغ نگویَم گاهی هم دلخور میشوم، (کمی هم حسودی میکنم، خیلی هم میترسم!
میترسم مبادا تو را بزرگ کنم و خودم کم شوم
آنقدر که تو هم نبینی که برشانههایِ من ایستادهای! ) دلخور میشم دیگه،
جون علاقه گیر نده!
تو که میدونونی، جونِ منی!]
اصن مگه چندتا زنگ خورده؟ ها..ا ؟!
-خب دیر کنی سومیش هم میخوره
هی علاقه، سه!
سه بار زنگ
سه مثلِ سه الله و اکبر
مثلِ ، سه آرزو، سه سعی، سه شاهزاده
سه جادوگر، خواهرانِ سهگانه شگفتانگیز پریان
مثلِ آغاز، میان،
پایان.
امروز سه بار زنگِ مدرسه نواخت
مثلِ لات و عزی و منات
همان سه باکرهیِ مقدسِ الهه منات
سه مثلِ تثلیث!
مثلِ یانگ!
مثلِ ستونِ کبوترِ بینام
امروز سه بار زنگ خورد
الله و اکبر
بیا برویم کلاس جهان یاد بگیریم
سلام بگوییم و درود بشنویم
لبخند بزنیم وُ
لبخند ببینیم
دستی را که دراز شد را در دست بگیریم
وَ علاقهاش را دوست داشته باشم
به آنچه دوست دارد احترام بگذاریم و برایِ اثباتِ علاقهمان
تفنگ نگیریم!
-بیا بریم باهاشون مشق بنویسیم
-با اونا؟!
-آره خو(!) مگه چیه
مثل ما تن دارن،کفش و کتاب و مو ...
-خوخو بسه...فقط
-فقط چی؟
-میترسی ازشون خوشم بیاد؟!
- دیونه، خر، الاغ
من میکش..
-هیس! هیس!
تو راست میگویی، مرا ببخش!
بیا برویم علاقهیِ خوبم
برویم کنارشان مشق بنویسیم، از دستانشان مداد بگیریم
لقمه تعارف کنیم
برویم در یک چاه آب بخوریم، با یک توپ بازی کنیم
بیا برویم
دارد زنگ میخورد!
آخر امروز اول مهر است
دوستت دارم
میبوسمت
راستی قمقمهات را جا گذاشته بودی،
خوش حواس!
( لبخند )
اول مهر 1392