برای شایان افضلی
ـــــــــــــــــــــــــــ
مرد که گریه نمیکند
نمیمیرد
خسته که میشود،
بغض میکند
چال میشود
وَ بعضی وقتها هم هست که در لحظهای میمانی!
به دری نگاه میکنی
به دیواری میخ میشوی
از یک خاطره به خاطرهیِ دیگری میپری وُ
بغضَت را میخندی
ای بابا!
پس کِی میفهمد مرگ
که ما به ندیدنِ آنچه دوست داریم عادت داریم
برای هم نامه مینویسم
درنامههامان میخندیم، بغض میکنیم
برای هم چای میریزیم و
سلام میکنیم
سلام
ممنون دوست من
برای همه وقتهایی که باهم بودیم ، حرف زدیم
نوشیدیم و هم را دوست داشتیم
نگران نباش
اینجا حالِ همهچی همانجور است
دریا کمی آشفته
خواب کمی بیحوصله
وَ دل، خیلی برایِ تو تنگ
مراقب خودت باش
و منتظر ما
یادت بهخیرِ تابستانِ دریا باد
مرده به دنیا میآیی
مرده زندهگی میکنی وُ
افشین صالحی
...