شب، شروع چشمهایِ تو بود
که خواب بود وُ
خوابِ مرا ربود
وَ من بیدار شدم از کِی!
از کجایِ نمیدانم تا کِی
وَ من بیدار شدم از روزهاییکه بزرگ بودم
بزرگ شده بودم وُ
تو را ندیده بودم
وَ شب، شروع خوابهایِ تو بود
شروعِ کودکیهایم
شروع مشقهایِ مدرسه، پایانِ حساب
کتاب
شروعِ کوچههایِ پرسه
وَ شب شروعِ تو بود
سلام.
سلام علاقهیِ خوب
علاقهجان من
خوبی
حالِ اینروزهایَت کجاست
حالِ این شبْ خوابهایَت
حالِ اینگونه سلام شنیدن
اینگونه دوست داشتنِ قدیمی
حالِ مشقهایَت، چند است؟!
من صفحه را بستهام.
کتاب را شسته وُ آب- بابا را
دوباره شروع کردهام
تو هم بیا، علاقهیِ خوبم
بیا به صفحهیِ باز باران، کمی ترانه اما آرام
مگذار سیل شودآن، بارانِ بیامان!
مگذار که باز سال یکهو خیلی شود وُ
دوری علامتِ علاقه
مگذار که راه دور شود وُ
خانه دور
بیا همین صفحهیِ شمال، در همین هوایِ جنگلهایِ ناز
فقط حواست باشد؛
به درخت!
به غمِ کُنده!
به دردهایِ پیرِ برگهایِ خسته!
به صفحهای که پیر بود وُ جوانجوان، تبرَشرا برداشتند وُ
درختدرخترا بریدند وُ
جنگجنگ را شروع کردند وُ
جنگل جنگل را
درخت کردند!
حواسَت باشد
حالا همین چند درختِ مرد، همین باغ
همینملکه
تمامِ جنگل است!
وَ چرای گاوهایِ کوکب خانم
بیا علاقهیِ خوبم
بیا نیمکتها را کنارِ هم بچینیم
دوباره آب
دوباره بابا
وَ نردیکی را انقلاب نکنیم!
افشین صالحی
...