کاش یک پنجره بودم؛
هر روز تو را میدیدم.
یا جادهای که مرا میروی،
برمیگردی!
یا آنخیابانی که عصرهایِ پاییز را
قدم میزنی
کاش، یک منظره بودم
که بهمن زُل بزنی
مرا بِکشی
بعد باخودت به خانه ببری وُ
بردیوارت میخَم کُنی
وَ من در خانهیِ تو باشم.
کاش یک آینه بودم
که خودت را در من میدیدی،
در من موهایَت را شانه کنی
در من خودت را نقاشی کنی
در من لبخند میزدی...
گریه نکن گلم!
من طاقتِ گریههایِ تو را ندارم
نکند غبار گرفتهام وُ
تو را بد نشان میدهم!
.
خودم را پاک میکنم.
کاش خنده بودم
برلبت مینشستم
یا شادیای که در دلت میافتادم وُ
گریههایِ تو را تمام میکردم
کاش،
آدم بودم!
کاش آدمِ تو بودم
افشین صالحی