سلام.
علاقهیِ خوبم
علاقه جانِ من
میدانم دیر کردهام
دیر بودهام
میدانم کم پیشت آمدهام وُ فکر میکنی کمتر
دوستت دارم.
مرا که میشناسی! علاقهمند عالییِ تو هستم وُ
تو را بیشتر از هیچی وُ هر جا دوستت دارم
من عاشقِ توأم.
روز دوست داشتنهای طولانی
روز خواهش کردنهایِ ببخش من را
روزِ خیلی طولانی وُ
خیلی بزرگِ دوست داشتن
پس تو را دوست دارم علاقهیِ عزیز
دقیقن بیشتر از دیروز، به طرزِ مشخصی بهتر از هرروز
بیشتر از سالِ قبل، بهتر از خیلی سال
تو را دوست دارم!
و این دوست داشتن از خیلی دوری در من مانده است؛ از خیلی درد، خیلی گریه!
راستی گفتم!
آن روز برایِ خودم گریه کردم؟!
برایِ خودمی که تو را ندارم؟
برای اینهمه دردی که از دورییِ تو میکشم!... نه! نه! دلخور نشو علاقهیِ قشنگم
گریه بابتِ اینهمه اتفاقی بود که باید دورادور به هم بگوییم
بابت اینهمه ندیدنی که دردمند است
دردناک و سخت وُ
خسته!
بابت هرچه توضیح دادنی که کار را بدتر و دیدن را دشوارتر میکند؛
دیدنِ دوباره تو را!
گریه بابت قدرنشناسی خودم از دیدنِ آن روز، آن لحظه و آن
وقتِ تو
مثلِ خودم
ولنتاین مبارکت باشه
خوشکلِ من
افشین صالحی
...